۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

گاهی آدم 80

گاهی آدم می فهمد در جایی که به «نجات مغزها [و جاهای دیگر]» می گویند: «فرار مغزها [و جاهای دیگر]»، احتمال اینکه به هرچیزی یک چیز وارونه نسبت دهند، بسیار زیاد است.

۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

گاهي آدم 79

گاهي آدم دوست دارد بر جهان و مافيها مسلط شود؛ آنقدر مسلط كه يك پايش اينورش باشد و پاي ديگرش آنور، بعدش هم عمل دفع.

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

گاهی آدم 76

گاهی آدم متوجه یک رابطه معنادار میان فاصله زمانی بین سیگارهایش و زمان باقیمانده به بسته شدن مغازه ها و دکه ها می شود. هرچه این کم باشد، آن کمتر می شود.

۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

گاهی آدم 74

گاهی آدم زل می زند به پنجره روبرویی، بلکه عشقش پشت آن پرده ضخیم باشد. تصور شوخی چشمانی که هر آن ممکن است برایش دست تکان دهند، دیوانه اش می کند.

۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

گاهی آدم 73

گاهی آدم می خواهد یک چیزی بگوید، حتما هم باید بگوید، عدل سر بزنگاه، یادش می رود چه می خواسته بگوید.(البته در بیشتر مواقع، اصلا خود اینکه می خواسته یک چیزی بگوید از یادش می رود.)

۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

گاهی آدم 69

گاهی آدم بعضی رابطه ها را که می بیند، حالش به هم می خورد؛ «آخ! چی بگم؟ یعنی چی میگه؟ اگه اینو بگم چی میشه؟ اگه اونطوری بگم بهتره، شاید به یه چی دیگه فک کنه، میگم بهتره اصن هیچی نگم ببینم اون چی میگه و ...» آخه باباجان! مگر شطرنج است؟ راحت باش،خودت باش، آدم باش.(و آدم بودن دیگران را هم فراموش نکن)

۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

گاهی آدم 68

گاهی آدم احساس می کند این جمله «گریه مال مرد نیست» را یک آدم نامرد ساخته تا مرد ها را از درون ویران کند.

۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

گاهی آدم 66 و 67

گاهی آدم پیش می آید که به خودش می گوید تا کی؟ آخه تا کی؟ چی تا کی؟ همین دیگر، همین که اصلا این سؤال محلی از اعراب ندارد، همین که هر روز یک کارهایی انجام می دهیم(حالا هر روز نه، هر هفته، هر ماه، هر سال، هر چند وقت یکبار) فقط برای اینکه اگر انجامشان ندهیم، کار دیگری برای انجام دادن نداریم. همین که این کارهایی که می کنیم «هرچه پیش آید خوش آید » است، در راستای چیزی نیست، که خب البته این چندان هم بد نیست، چون لذت از هیجان های ناخواسته و پیش بینی نشده را در پی دارد، هیجان هایی که حاصل بی برنامگی هستند و واقعا هیجان هستند و زندگی را شیرین می کنند. ولی خب! زندگی که قرار نیست همه اش شیرینی باشد، یک جاهایی لازم است آدم بداند چرا و برای چه باید چه کاری را چگونه انجام دهد یا حتی انجام ندهد. و این یعنی مسئولیت. یعنی وفاداری به هدف، یعنی یک چیزی را نشان می کنی، بعد اگر نزدی، باید جوابگو باشی، اگر زدی هم که فبها المراد. ولی،«هرچه پیش آید خوش آید» بودن، به نظر جالب تر می رسد، و با وجود اینکه دردسرهای بیشتری ممکن است داشته باشد، ولی در عوض گستره ی دید و شنید و دانست آدمی را بیشتر می کند، چرا که اصلا معلوم نیست قرار است چه بشود. به نظرم بهترین کار این است که این دو روش با هم ترکیب شوند؛ یعنی خیلی ریز و مریض، یک هدفی، یک راهی در نظر گرفته شود ولی اصلا رسمی و عمومی نباشد، و نیز اصلا جذمی و حتمی هم نباشد، یعنی در هر لحظه قابلیت عوض شدن حتی تا 180 درجه را داشته باشد، طوری باشد خلاصه که عریضه خالی نماند دیگر.(در ضمن خیلی هم پر نشود.) اینجوری هم از بیراهه رفتن های غیر ضروری و صرف انرژی های بیخود جلوگیری می شود(تا حدی البته) هم کماکان لذت هیجان های جدید را داریم به اضافه ی لذت رسیدن به هدف ، لذت نرسیدن به هدف، لذت توجیه کردن شکست، لذت صلب مسئولیت از خود، لذت همه چیز را به اسم خود تمام کردن، لذت همه چیز خلاصه. نه سیخ می سوزد و نه کباب! فال است و تماشا! سنگ مفت، گنجشک هم مفت! دزد حاضر، بز هم حاضر! بزک نمیر بهار میاد، کمبزه با خیار میاد! با یه گل بهارنمی شه! کجاست گل بی خار؟! مار از پونه بدش میاد ، در خونش سبز میشه! نخود نخود، هر که رود خانه ی خود! نون و پنیر آوردیم، دخترتونو بردیم! نون و پنیر ارزونی تون، دختر نمی دیم بهتون! و قس علی هذا.

پی نوشت: همین جوری است دیگر؛ تا شور یک چیزی در نیاید، دست بردار نیستیم.
پی پی نوشت: گاهی آدم خودش هم خودش را به سخره می گیرد.

۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

گاهی آدم 65

گاهی آدم به جرأت می تواند بگوید یکی از ساده ترین و قوی ترین حربه های غلبه بر استرس، شکلک درآوردن جلوی آینه است.

۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

گاهی آدم 63

گاهی آدم فیلم که می بیند، یا کتاب که می خواند، یا اصلا در زندگی خودش که ریز می شود، می فهمد عمیق ترین خنده هایش آنهایی نیستند که با کمدی یا طنز یا جوک خلق شده اند، آنهایی اند که با دلخوشی قهرمان فیلم یا کتاب، یا احساس رضایت از خودش (به هر دلیلی) خلق شده اند، هرچند دلخوشی اندک بوده باشد و هرچند خنده کوچک.

۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

گاهی آدم 62

گاهی آدم دوست دارد بپرسد و جواب قطعی بگیرد که این « آنجا»ی آدم دروغگو، دقیقا می شود کجاش؛ چشمش؟ گوشش؟ دماغش؟ اعالی اش؟ اسافلش؟ یا جاهای دیگرش؟ بعد اینکه« آنجا»ی آدم دروغگو چی؟ موش بخوردش؟ مرگ برش؟ قشنگ است؟ بزرگ است؟ تابلو است؟ خوش آب و هواست؟ پاره است؟ کنده بشود بیفتد جلو پاش؟ یا چی.

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

گاهی آدم 61

گاهی آدم هیچ رقمه نمی تواند برای ربط دادن آنچه در حال رخ دادن است و آنچه قرار بوده (/دوست داشته\) رخ دهد، از آرایه ای به جز تضاد یا نهایتا پارادوکس استفاده کند.

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

گاهی آدم 60

گاهی آدم می اندیشد انگار تنها جایی که هنوز به وضوح می توان «دست خدا» را دید، زمین فوتبال است.
پی نوشت: تبریک به طرفداران اروگوئه.

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

گاهی آدم 59

گاهی آدم با تمام وجود درمی یابد که هر چیزی (/کسی\) حتی اگر بهترین چیز (/کس\) باشد، اگر در آن زمانی که باید باشد، نباشد، همان بهتر که نباشد.