۱۳۹۱ اسفند ۱۴, دوشنبه

وقتی می‌خواهی بروی: نُهم

وقتی می‌خواهی بر..
ئه ئه ئه!
فهمیدی چی شد؟
تو که نه
تو که می‌دانی چی شد
با خودمم
با خود خرم
فهمیدی چی شد؟
یعنی چی وقتی می‌خواهی بروی؟
آدمم من؟
...
می‌دانی؟
خب معلوم است که می‌دانی
با خودمم
با خود خرم
مگر می‌شود تو بخواهی بروی؟
شدنش که می شود
ولی کجا می خواهی بروی؟
تو که رفتن در کارت نیست
کسی که نیامده
چطور می‌خواهد بخواهد که برود؟
منم که آمده‌ام
تو که سر جایت بودی از اول
کجا می‌خواهی بروی؟
کسی بخواهد برود،
آن منم
که تازه من هم کجا می خواهم بروم؟
ولی بر فرض،
اگر خواستم بروم،
حواسم هست،
در را می‌بندم،
شیر گاز را می‌بندم
به گل‌ها هم آب می‌دهم
 پرده‌ها را می‌کشم
ولی آخه.. چرا باید بروم؟
چرا باید بخواهم بروم؟
کاش وقتی بخواهم بروم،
اصلاً حرفش را نزنم
کاش حتی فکرش را هم نکنم
نشسته ایم حالا
ها؟
ئه ئه ئه...
...
حالا اصلاً از کجا معلوم من آمده باشم؟
ای بابا
ای بابا
پاک همه چیز قاطی شد که..



۱۳۹۱ اسفند ۱۱, جمعه

گاهی آدم 302

گاهی آدم از خودش می‌پرسد آیا فقط آنها که دستشان (مثلاً به گوشت) می‌رسد حق پیف پیف کردن دارند؟ اگر قرار است کار به پیف پیف بکشد که اصلاً دست نرسد که بهتر است که. گربه نیستیم که، آدمیم. البته گوشت مثال خوبی نیست. چون مگر می‌شود کسی دستش به گوشت برسد و پیف پیف کند؟ باز هم البته نه. آدم می‌تواند دستش هم به گوشت برسد، ولی باز پیف پیف کند. چون گربه نیست. گربه ولی نه. گربه به محض اینکه دستش به گوشت برسد، پیف پیف را کنار خواهد گذاشت. چون آدم نیست. باز می‌توان گفت اینکه کسی دستش به گوشت نرسد، لزوماً باعث پیف پیف نمی‌شود. حتی ممکن است باعث تشدید به به و چه چه هم بشود. همانطور که هر پیف پیفی نشانه‌ی عدم دسترسی نیست، هر عدم دسترسی‌ای هم باعث پیف پیف نمی‌شود. که هیچ‌کدام از این‌ها پاسخ این سؤال نیست که اگر پیف پیف کسی که دستش به گوشت نمی‌رسد، عادی ست و نوعی پاک کردن صورت مسئله ست، پس یعنی فقط آنها که دستشان می‌رسد حق دارند پیف پیف کنند و آنوقت برای آنان عیبی ندارد؟ کسی که دستش نمی‌رسد فقط باید به فکر رساندن دستش باشد؟ چرا؟ تا بتواند با خیال راحت پیف پیف کند؟ اگر اینطور است که خب، چه مسخره. پیف پیف.
البته خب اینها همه مناقشه در مثل است. پاش که بیافتد، آدم از صدتا گربه هم گربه‌تر است. آن پا نباید بیافتد. پا را باید نگه داشت.