گاهی آدم کاش میتوانست دستش را از جا دربیاورد و به دیگران بدهد تا هرکاری میخواهند و میشود، خودشان از آن بربیاورند.
۱۳۹۴ اردیبهشت ۴, جمعه
۱۳۹۴ فروردین ۲۲, شنبه
گاهی آدم 345
گاهی آدم به هیچ که میاندیشد، میبیند هیچ تا وقتی هیچ است که هیچ باشد. نباشد. چیزی که هست، هیچ نیست. به هیچ نمیتوان اندیشید. یعنی اگر یک چیزی باشد به نام هیچ، که به حقیقت بخواهد هیچ باشد، تنها در خارج از قلمرو و قدمرو اندیشه میتواند بود.
گاهی آدم 344
گاهی آدم تا بیاید بیندیشد که چه بکند و چه نکند همان حین اندیشه از موضع کردن و نکردن میگذرد و باید به این بیندیشد که کاش چه میکرد و افسوس که چه نکرد. و تا بیاید به این بیندیشد، دورتر میشود و کاش چه کرده بود و افسوس که چه نکرده.
اشتراک در:
پستها (Atom)